ايده هاى جديد و نوآورى در زمينه هاى گوناگون، رفع و خلق نيازهاى مشترى و در نهايت به راه اندازى يك كسب و كار سود آور بسيارى از كارآفرينان را به خود مشغول كرده است. در واقع استارآپ چيزى نيست جز اتاقى با عده اى كه بر روى ايده اى كار مى كنند. اگرچه شايد ترسناك به نظر برسد كه كار و درآمد ثابت در يك شركت قديمى را ول كنى و به دنبال روياى جديدى بروى اما دنياى استارآپ ها با سرعت هر چه بيشتر رو به گسترش است.
از فيس بوك و اى بى تا اينستا كارت و اوبر، استارت آپ هاى موفق نحوه زندگى ما را تغيير مى دهند و افقهاى جديدى پيش رويمان مى گشايند.
اما واقعيت اين است كه ما بيشتر داستان موفقيتهاى اين كسب و كارهاى نوين را مى شنويم، تحسين مى كنيم و شايد روياى خلق يكى از آنها را در سر مى پرورانيم. داستان استارآپ هايى كه قبل از رسيدن به موفقيت سراشيبى شكست را طى مى كنند معمولا به گوش ما نمى رسد. در حقيقت بسيارى از آنها عليرغم ايده اوليه جذاب و تلاش بى وقفه كارآفرينانشان به دلايل بسيار شكست مى خورند. البته استارت آپ ها به صرف استارآپ بودن شكست نمى خورند.
مسووليت اين شكستها قطعا متوجه خلق كنندگان و موسسان آنهاست. پس شايد منطقى باشد هنگاميكه سخن از شكست پيش مى آيد، بيش از آنكه ذات يك ايده يا نوآورى را زير سوال ببريم از فرد يا افرادى سخن بگوييم كه قدم در راه عملى ساختن آن ايده كرده اند.
در اين نوشته دلايل عمده شكست استارآپ ها را بررسى مى كنيم ، دلايلى كه هر كدام در نهايت از خطاى انسانى نشأت مى گيرند.
دليل اول: گير افتادن در تله ايده اوليه
جالب است بدانيد يكى از اولين دلايل شكست استارت آپ ها اين است كه موسسان آنها درهمان ايده اوليه گير مى كنند و اصرار بر عملى كردن آن دارند. در نتيجه فرصتهاى گاها طلايى تغيير و ارتقاء محصولشان را ناديده مى گيرند. آنها به شدت مصر هستند كه ثابت كنند ايده اوليه كار مى كند كه تمام انرژى خود را صرف آن مى كنند. حتى بدتر از آن، بيشتر سرمايه مالى كه دارند را صرف ماركتينگ و روابط عمومى محصولى مى كنند كه حتى مطمئن نيستند در نهايت كار مى كند يا نه.
اتفاقى كه پس از آن روى مى دهد اين است كه آنها كه بودجه اى مثلا ٣ ميليون دلارى صرف كمپين ماركتينگ كرده اند، احساس وابستگى شديدترى به ايده اوليه پيدا مى كنند حتى اگر در نيمه راه پى ببرند نياز به بازبينى محصول هست. در واقع اينكه مجبورند در برابر همه اعتراف به تغيير مسير كنند را ضربه مهلكى به غرور و اعتبارشان مى بينند. پس عجيب نيست اگر با تمام توان از چنين اتفاقى فرار مى كنند و در نتيجه بيشتر و بيشتر در مرداب خودساخته فرو مى روند. پيش بينى شکست در چنين شرايطى اصلا سخت نيست.
دليل دوم: مشكل بازار
يكى از دلايل اصلى شكست استارت آپ ها بازار بسيار كوچك و يا عدم وجود بازار براى كالايى است كه آنها توليد مى كنند. اين مسئله ريشه در دلايل گوناگون دارد.
ارزش خلق شده توسط آنها به اندازه اى نيست كه خريدار را موظف و يا متعهد به خريد كند. به بيان ديگر كالا يا خدمت ارائه شده، خريدار جدى را جذب نمى كند.
زمان عرضه مناسب نيست. يا بازار از كالا يا خدمت ارائه شده اشباع است و يا هنوز بازار پختگى لازم براى استفاده از کالا يا خدمت را ندارد. در واقع ارزش خلق شده، چند سال از بازار جلوتر است.
بازارى كه شامل كسانى است كه دغدغه و قدرت خريد دارند چندان بزرگ نيست.
دليل سوم : شكست مدل كسب و كار
عامل بسيار متداول در شكست استارت آپ ها، در واقع شكست مدل كسب و كار آنهاست. بسيارى از كارآفرينان كاملا خوشبينانه بر اين باورند كه جذب مشترى بسيار آسان است. فقط به دليل اينكه كالا، خدمت و يا وب سايت جذابى ارائه مى دهند، مشترى ها صف مى كشند. هرچند احتمال اينكه اين اتفاق براى عده اى از مشترى هاى اوليه بيفتد اما غالبا به سرعت هزينه جذب و نگه داشت مشترى از ارزش طول عمر مشترى پيشى مى گيرد.
هرچند اين امر كه ارزشى كه مشترى در مدت ارتباطش با كسب و كار مى بايست بيش از هزينه جذب او باشد كاملا بديهى به نظر مى رسد اما بسيارى از كارآفرينان در تخمين هزينه واقعى جذب مشترى به شدت كوتاهى مى كنند و همين امر به آسانى منجر به شكست مدل كسب و كارشان مى شود.
قانون بسيار روشن و ساده : هزينه جذب مشترى ( CAC) بايد از ارزش طول عمر مشترى (CLV) بيشتر باشد.
دليل چهارم : تيم مديريتى ضعيف
تيم مديريتى ضعيف عامل فوق العاده چشمگير شكست بسيارى از استارت آپ هاست. يك تيم مديريت قوى از دلايل 3 (شكست مدل كسب و كار) ، 5 ( مصرف كل نقدينگى) و 6 ( محصول نامناسب) جلوگيرى مى كنند. مديريت ضعيف در حوزه هاى گوناگون مرتكب خطا مى شوند.
بعنوان مثال: استراتژى آنها معمولا ضعيف است. محصولى توليد مى كنند كه به علت عدم شناخت كافى از نياز مشترى و معتبر سازى ايده پيش از توليد يا حتى در مرحله توسعه، خواهانى ندارد. دامنه اين ضعف حتى ممكن است تا مرحله ورود به بازار نيز كشيده شود.
در مرحله اجرا نيز معمولا دچار خطا مى شوند و ضعيف عمل مى كنند. مثلا محصول به خوبى و مطابق طرح و در زمان معين شده، ساخته نمى شود. مديران ضعيف معمولا افراد ناكارآمد و ضعيف را وارد تيم خود مى كنند كه به لحاظ كيفيت و مهارتهاى شغلى در رده پايينى قرار دارند.
دليل پنجم : اتمام نقدينگى
پنجمین علت مهم شكست استارت آپ ها اتمام نقدينگى است. يكى از مهمترين مسوليتهاى CEO اطمينان از وجود نقدينگى كافى براى اجراى پروژه و رسيدن به نقدينگى مثبت است. اتفاق بسيار شايعى كه رخ مى دهد اين است كه كمپانى قبل از رسيدن به مرحله بعد موجودى نقدى را كاملا مصرف مى كند. اگرچه در بيشتر موارد شانس دريافت سرمايه بيشتر وجود دارد اما اين مسئله به قيمت كاهش ارزش كمپانى تمام مى سود.
دليل ششم : مشكل در محصول
يكى ديگر از دلايل شكست، مربوط به خود محصول است. مشكل مى تواند مربوط به نحوه اجرا و نقص در محصول باشد و يا مشكل عدم تطابق محصول و بازار. در اينصورت بهترين سناريو اين است كه با چند بازبينى و تغيير جزئى مشكل حل شود. بدترين سناريو اين است كه محصول از پايه و اساس مطابق نياز بازار نيست كه نشان دهنده عدم برآورد صحيح از نياز و خلاء بازار است.
اگرچه دلايل فوق از جمله علل مهم و شايع شكست استارت آپ ها هستند اما بايد اين نكته را نيز مد نظر داشت كه هر استارآپ كه شکست مى خورد احتمالا دلايل خاص خود را دارد. بسيارى حتى با رعايت دقيق نكات فوق به دلايل ديگرى موفق نشده اند. اما در هر حال عدم رعايت نكات فوق به احتمال بسيار زياد منجر به شكست مى شود.
سرویس خبری:اخبار اقتصاد وبازار